آقای دکتر احمدینژاد؛ دوست عزیز و قدیمی!
در دولت دهم همه اعضاء شاهد و گواهند که جز کار و کار به چیزی نمیاندیشیدم و ۶ صبح تا ۱۲ شب، حداقل زمانی بود که مصروف خدمت در دفتر کارم میکردم. و این جدیت در کار از نگاه منصف نمایندگان محترم وقت مجلس شورای اسلامی پنهان نماند و در نامهای به امضاء ۲۱۱ نفر تقدیر خود را از انتصاب شما اعلام نمودند.
زمان گذشت و رفته رفته احمدینژاد و رفتارهایش متفاوت از سالهای گذشته شده بود. هربار که به مشورت مینشستیم به سروش آسمانی کذایی بیشتر توجه میکردید تا مشورتهای ناشی از تجربههای مختلف من. در سال آخر دولت اصرارتان بر کاندیداتوری فرد مورد نظر چنان بود که گویی از جایی به شما الهام میشده است و حاضر نبودید حرفی غیر از آن بشنوید و نظر بنده و جمعی از همکارانم در دولت را نپذیرفتید و وقعی ننهادید تا جایی که اینجانب با همفکری برخی از اعضای کابینه چارهای نداشتم جز اینکه در شرایط سخت عمل جراحی همسرم برای ثبت در آینده تاریخ و برای دلگرمی همکارانم در دولت خطر کنم و به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری ثبت نام نمایم تا به طور نمادین اختلاف نظرم را با رویکرد شما بیان کنم و البته در نهایت باز هم به اصرار شما، بازی را بار دیگر در صحنه رفاقت باختم و باز هم حرفتان را گوش کردم و علیرغم میلم انصراف دادم. آقای دکتر احمدینژاد!
در جریان قهر شما پس از ماجرای آقای مصلحی بسیاری از دوستان شما تلاش کردند که من هم کار را رها کنم تا دولت بخوابد و بسا کسانی که به من گفتند آماده باشم برای عهده دار شدن کفالت ریاست جمهوری. اما گفتم حوصله کنید احمدینژاد باید برگردد که من میانه او و خودم را با خدمت به نظام آزمودهام که؛
ما را سریست با او که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم.
ذکر یک نمونه دیگر از خاطرات تلخ این دوره شاید خالی از فایده نباشد. به یاد دارید که خودم را در فضای سیاسی و رسانهای سپر کردم تا خانم دکتر دستجردی که پرتلاش و مردانه در میدان کار بود از دولت خارج نشود؟ اما متاسفانه شما لجبازی کردید و به بهانه تعلل در عزل رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران که فردی توانمند و متعهد بودند، او را عزل کردید و مرا هم نزد رسانهها و افکار عمومی سکه یک پول ساختید و البته همان موقع در جریان قرار گرفتم که با مشورت اطرافیان پیشنویس عزل بنده را هم آماده کرده بودید.
و اما اینک که از هر سو مورد هجمه قرار گرفتهام و ناآگاهان نیز گمان کردهاند که درهای رحمت خدا به روی بندگان، راه در دالانهای سیاست دارد و رسانهها عرض و آبرو و حیثیت ۳۵ ساله خدمت و امنیت و آسایش همسر بیمار و دختران رنجورم را به باد دادهاند و بیآنکه اصل ماجرا را بدانند و تبیین کنند حدیث مدعی را با کینه بر سر بازار جار میزنند و بر سر تقسیم غنائم این آبروریزی و هتک حیثیت، مسابقه و مناظره راه انداختهاند.
شما بهتر از هر کسی میدانید که در ۵ سال گذشته، مگر به ضرورت، در مقام پاسخگویی به رسانهها برنیامدهام. مگر آنجا که استانداری کردستان، تراکتورهایی را که دولت به کشاورزان منطقه هدیه داده بود و با ابتکار خودشان بطور نمادین آرم مقدس الله مندرج در پرچم جمهوری اسلامی ایران را طراحی و به نمایش درآوردند و برخی رسانههای مغرض آن آرم مقدس را تعبیر به جملهای از باب مداهنه نمودند، و تا امروز از سر جهل مرا مورد طعن و شماتت قرار میدهند، پاسخی دادهام؟!
آیا وقتی در حضور رئیس کمیسیون آموزش مجلس، وزیر علوم وقت و جمعی از اساتید دانشگاه از رساله دکتری خود دفاع کردم و فرد مدعی را به خاطر ادعای کذب در دادگاه محکوم نمودم، سخنی به رسانهها کشاندم تا دفاعی کرده باشم؟!
آیا وقتی با تلاش همکارانم در دیوان محاسبات، فساد موجود در بیمه ایران را افشاء کردم و با یک مهندسی معکوس، خود متهم آن شدم، جملهای در دفاع بر زبان آوردم؟!
یا وقتی برای نخستین بار مفاد قرارداد ننگین کرسنت را در حضور رسانهها بالای دست گرفتم و آن را متوقف کردم، کسی در برابر انتقام گیری مخالفین، حتی آخ از زبان من شنید؟!
همه آنچه ظرف چندین سال بر من رفته است، یک طرف ماجرا است و البته این زخم وقتی «کاری» میشود که جنابعالی نیز مصلحت را در آن میجویید که دامن خود را از آن برچینید!
آقای احمدینژاد؛ دوست عزیز و قدیمی!
آیا بهتر نبود با اطلاعی که به صحت و سلامت زندگی من که از نزدیک با آن آشنا هستید داشتید، گواهی میدادید؟ و شهادت میدادید که من به بیت المال خیانت نکردهام و زندگیام به ریالی مال حرام آلوده نیست؟ آیا نباید میگفتید که رحیمی پس از عمری خدمت چون حقوق و مزایای بازنشستگیاش برقرار نشده، برای گذران زندگی به سختی افتاده است؟
آقای احمدینژاد، براستی نمیدانید یا فراموش کردهاید که ماجرای این پرونده چیست؟
شاید فراموش کردهاید که رحیمی محکوم امروز، چوب لجبازیها و آبروبریهایگاه و بیگاه شما را میخورد.
یادتان میآید در ماجرای یکشنبه سیاه چقدر اصرار کردم که نکنید و آبرو نبرید و بگذارید از مجاری قانونی، ماجرا پیگیری شود.
من با توکل بر خداوند و به گواه وضعیت دیروز و امروز زندگیام که تغییری نکرده و شاهد سلامت زندگی من است تا لحظه آخر و تا جایی که قانون اجازه میدهد در پی اعاده حیثیت و اثبات بیگناهی خود و خانوادهام هستم. اما شما نیز گویا مانند برخی رسانههای معاند خارجی وناآگاه به این نتیجه رسیدهاید که هرچه هست همین فضای غبار آلود رسانهها و دعواهای سیاسی است؟
گیریم که امروز در منظر مردم محکوم و در آینده نیز با استناد به همین اخبار و اطلاعات آمیخته حق و باطل و منازعات دور از حق و عدالت اصلاح طلب و اصول گرا، تاریخ را نیز اینگونه نوشتند، اما دیر نخواهد بود که روزنامه اعمال ما نزد خدای متعال گشوده میشود و حق و باطل نمایان میگردد. از آنکه جاهل است و یا مغرض است، توقع و یا اعتراضی ندارم. بر رسانه ملی که با تغییرات جدید متأسفانه در پی جلب و جذب مخاطب به هر قیمتی، برآمده و به بهانه تبیین راهکار مبارزه با مفاسد اقتصادی، میدانهایی فراخ برای عقده گشایی علیه ارگانها و نهادهای انقلابی و تریبونی برای تطهیر فتنه گران فراهم میآورد، هرجی نیست. اما از دوستی که از ۵ سال پیش در جریان رنجهایی که بر خود و خانوادهام رفته است، و از نزدیک اشک دختران، رنجوری همسر، سکته منجر به مرگ مادر، سکته خواهری که افتخار دارد شهیدی را نثار انقلاب اسلامی کرده است و اشک چشم برادری که هنوز از ترکش خصم التیام نیافته است را دیده، و من بخاطر تداوم دوستی با او از خودگذشتگیها کردهام و تا امروز که بیانیه دو پهلویش را در دفاع از خودش دیدم، کلامی در تضعیفش بر زبان نیاوردهام، این انتظار نمیرفت که از مضمون بیانیه دو صفحهایاش، جز برائت از رحیمی، استنباط نشود.
آقای احمدینژاد عزیز!
برای آگاهی ملت شریف ایران و یادآوری مجدد بار دیگر میگویم که: همواره در آستانه برگزاری انتخابات مجلس، کمیتههایی برای برنامهریزی و راهبری امر انتخابات توسط جریانات سیاسی تشکیل میگردد. در این راستا برای انتخابات مجلس هشتم نیز کمیتهای متشکل از برخی چهرههای اصولگرا برگزار و بنا شد از کاندیداهای اصولگرا در سطح کشور از طریق کمکهای غیردولتی پشتیبانی مالی شود. در میان افراد کمک کننده فردی به نام جابر ابدالی که از سوی برخی نمایندگان مجلس و مقامات قضایی و اجرایی به اینجانب معرفی شده بود، برای کمک اعلام آمادگی نمود. بنده نیز به واسطه حساسیت و اطمینان خاطر از سالم بودن کمکهای نامبرده همچون سایر موارد در خصوص ایشان از طریق حراست دیوان محاسبات از مجاری ذیصلاح، در خصوص وی استعلام کردم که پس از اطمینان و پاسخ مثبت که اسناد آن ضمیمه پرونده است، برای دریافت کمک از وی اعلام آمادگی نمودیم و از وی خواستیم که به کاندیداهایی که ما معرفی میکنیم از محل حساب شخصی و با چک بانکی خودش کمک نماید. در نهایت نامبرده مجموعاً یک میلیارد و دویست میلیون تومان را به این امر اختصاص داد و البته کلیه اسناد و کپی چکهای صادره که به قریب ۱۷۰نفر از کاندیداهای مجلس هشتم پرداخت شده است در پرونده ثبت و ضبط است و همه آن به مصرف انتخابات رسید. بنابراین کل این مبلغ یک میلیارد و دویست میلیون تومان بوده و عینا به حساب نامزدها پرداخت گردیده است.
آیا شما اطلاع نداشتید که کل ماجرا همین است که متاسفانه در اثر اطلاع رسانی نادرست و مغرضانه و نگاه سیاسی خصمانه به موضوع یک کلاغ چهل کلاغ کردند که فلانی برده است و خورده است. وقتی کمک کننده این یک میلیارد و دویست میلیون تومان و نیز دریافت کنندگان، مشخص و معلوم هستند، لذا باید پرسید ارتباط این موضوع با بنده چیست؟ و آیا به اندازه همه جرائمی که برای اینجانب تعیین شده است، میتوان عمل مجرمانه از ماوقع آنچه گفته شد، استخراج نمود؟ آیا آسیبی که ظرف ۵ سال گذشته در افکار عمومی و بطور گسترده در تیراژ میلیونها بار در رسانههای داخل و خارج به خود و خانوادهام وارد شده است، کمتر از مجازاتی است که در این حکم برایم تعیین شده است؟
در پایان توفیق و عاقبت بخیری همگان را از خداوند متعال خواستارم.
نظرات شما عزیزان:
وقتى به تاريكى رسيدى، جرأت كن و اوّلين كسى باش كه شمعى روشن مى كند؛
وقتى بى عدالتى وجود دارد، جرأت كن و اوّلين كسى باش كه آن را محكوم مى كند؛
وقتى به دشوارى برخوردى، جرأت كن و به كارت ادامه بده؛
وقتى به نظرت مى رسد زندگى دارد به زمينت مى زند، جرأت كن و با مشكل بستيز؛
وقتى احساس خستگى و نااميدى مى كنى، جرأت كن و به راهت ادامه بده؛
وقتى زمانه سخت مى شود، جرأت كن و از آن سخت تر شو؛
وقتى كسى را در رنج ديدى، جرأت كن و او را التيام بده؛
وقتى كسى را ديدى كه گم شده است، جرأت كن و راه را به او نشان بده؛
وقتى دوستى به زمين افتاد، جرأت كن و اوّلين كسى باش كه دستش را به سويش دراز مى كند؛
وقتى احساس شادمانى مى كنى، جرأت كن و دل كسى را شاد كن؛
جرأت كن و به بهترين كسى كه مى توانى، تبديل شو؛
جرأت کن...
.: Weblog Themes By Pichak :.